ویژگیهای منافقین در قرآن کریم

خداوند سبحان در قرآن کریم در سور مختلف به ویژه در سوره های بقره، توبه و منافقین به پاره ای از نشانه ها و خصوصیات اهل نفاق پرداخته و به مردم معیار کلی معرفی می کند که اگر کسی این صفات نازیبا را داشته باشد از او حذر کنید و در معاشرت با وی کمال احتیاط را داشته باشید.

به اهم پاره ای از ویژگی ها و خصوصیات منافقان به شرح ذیل می پردازیم:

  1- دروغگویی

شاخص ترین علامت منافقین دروغ گفتن آنان در ارتباط با دیگران است. آنان نه تنها اخبار دروغ و گزاره های کذب را در گفتگو هایشان به کار میگیرند بلکه با قسم هایی که برآن می افزایند در سقوط به دره هولناک معصیت شتاب می ورزند.

پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می فرمایند :

«اَرْبَعُ مَنْ کُنَّ فیهِ فَهُوَ مُنَافِقٌ وَ ِإنْ کانَتْ فیهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ کانَتْ فیهِ خِصْلَةٌ مِن النِّفَاقِ مَنْ اِذَا حَدَثَ کَذِبَ وَاِذَا وَعَدَ اِخْلَفَ وَ اِذَا عَاهَدَغَدَرَ وَإذا خَاصَمَ فَجَرَ» (شیخ صدوق ،1/232 ؛ حویزی ، 2/246) .

پیامبر اسلام (ص) فرمودند : چهار خصلت در هر کس باشد منافق است و اگر کسی یکی از آنها را دارا باشد در او یک جهت نفاق است مگر آنکه آن صفت را ترک نماید . کسی که چون حدیث (سخن) گوید ، دروغ بگوید و چون وعده دهد خلق وعده کند و چون پیمان ببندد بشکند و چون مبارزه کند نابکاری و هرزگی کند .

از این سخن گوهربار خاتم پیامبران این نکته روشن می گردد که از جمله خصلتهای بارز منافقان ، دروغ گفتن میباشد که خدای سبحان در آیات متعددی در قرآن بدان اشاره نموده است ازجمله:

« إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ» (منافقون/1)« چون منافقان نزد تو آیند گویند:« گواهی می دهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی» و خدا [ هم] می داند که تو واقعاً پیامبر او هستی ، خدا گواهی می دهد که مردم دو چهره سخت دروغگویند» .

به حکم این آیه به رسالت حضرت ختمی مر تبت گواهی می دهند ولی در قلب بر خلاف آن اعتقاد دارند و آیه گواهی مخالفان را به شهادت رسالت پیامبر ، با شدت و تاکید هر چه تمام تررد می کند(سبحانی ، دوست نماها،22) .

قرآن مجید این شیوه آنان را فاش کرده و می فرماید:

« اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ( منافقون /2)   سوگند های خود را [ چون] سپری بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا باز داشته اند . راستی که آنان چه بد می کنند».

بنابراین دروغگویی و یاد کردن قسم های کذب از نشانه های بارز منافقین است.

2-داشتن ظاهری آراسته و قیافه ای جذاب

آنان با این شیوه بسیاری از مردم عوام و افراد ساده لوح را به دام انداخته و از راه حق منحرف می کنند .

 قرآن به این شیوه منافقان اشاره کرده می فرماید:

«وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌیَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍعَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ» ( منافقون /4)«و چون آنان را ببینی ، هیکلهایشان  تو را به تعجب وا می دارد و چون سخن گویند به گفتارهایشان گوش فرا می دهی گویی آنان شمعک هایی پشت بر دیوارند [ که پوک شده و در خور اعتماد نیستند] هر فریادی را به زبان خویش می پندارند. خودشان دشمنند از آنان بپرهیز ، خدا بکشدشان ، تا کجا [ از حقیقت] انحراف یافته اند» .

امروزه ما بهتر می توانیم کاربرد این شیوه را از سوی اهل نفاق مشاهده کنیم.

     حضرت علی ( ع) در تشریح این ویژگی می فرمایند: « قلبهایشان بیمار، و ظاهرشان آراسته    است، در پنهانی راه می روند، و از بیراهه ها حرکت می کنند . وصفشان درمان ، اما کردارشان دردی است بی درمان . بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می افزایند، و امیدواران را نا امید می کنند» ( نهج البلاغه ، 291).

منافقان عصر رسالت ، افرادی خوش قیافه و زیبا روی بودند.عبدالله بن ابی سردسته منافقین و دوستان و هم فکران وی افرادی بلند قد و خوش قیافه بوده واززیبایی ظاهر بهره کافی داشتند آنان در برخورد با مومنان ، قیافه حق به جانبی می گیرند، این نگاه های آرام آنان ،همه را به تعجب وا میدارد و خیال می کنند که آنان افراد صالحی هستند . منافقان برای پوشاندن صفت نفاق خود بدان پناه می برند و خوی عداوت ریشه دار خود را پنهان می دارند ( سبحانی ، دوست نماها ،31).


3- خود بزرگ بینی

عجب و غرور که از صفات ناپسند انسانی است چنان در شخصیت آنان ریشه دوانیده است که هیچگاه به گذشته خود نمی اندیشند و فرصت جبران لغزش های گذشته را نمی یابند.اشتباهات خود را نمی پذیرند و از بازگشت و توبه گریزانند.اهل نفاق به خود اجازه تفکر در عملکردهای گذشته شان را نمی دهند و این مهمترین عامل بد بختی آنان است که بدترین جایگاه جهنم را به خود اختصاص می دهند( حسینی،69).

« إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» ( نساء /145) .

پس بی سبب نیست که جایگاه منافق را در « درک اسفل » جهنم خوانده اند .

کبر به معنای خود را بزرگ دیدن و حقیر شمردن دیگران است و ازبزگترین بیماریهای روانی است که منشا انحرافات اخلاقی است . کبر از بزرگترین گناهان است، برای اینکه منشا کفر است دلیل اینکه ابلیس بر آدم  سجده نکرداز همین کبر او نشأت گرفته وخودرا از آدم برتر دید و سجده نکرد ( خاتمی ، 133).

خدای سبحان می فرماید: «... أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» ( بقره/34) «...ابلیس سرباز زد و کبر ورزید و از کافران شد» .

خداوند ، ابلیس را به سبب تکبّرش از بهشت راند تا مستکبران بدانند که راهی به سوی رضوان الهی ندارند. زیرا خداوند از آن گناهی که از سر جهل باشد در میگذرد ، اما از تقصیر متکبر سخت است که در گذرد. ( حسینی یکتا ، 46- 45 ) .

خدای سبحان در آیات متعدد به این صفت زشت منافقان اشاره نموده از آن جمله :

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـکِن لاَّ یَعْلَمُونَ» ( بقره/13)«و چون به آنان گفته شود :« همان گونه که مردم ایمان آوردند، شما هم ایمان بیاورید» می گویند : «آیا همانگونه که کم خردان ایمان آورده اند ایمان بیاوریم».

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ »( منافقون/5) چون بدیشان گفته شود : بیایید تا پیامبر خدا برای  شما آمرزش بخواهد ، سرهای خود را برمیگردانند، و آنان را می بینی که تکبر کنان روی برمی تابند»

کبر و غرور ، همیشه مانع تسلیم در برابر حق است ، به همین دلیل یکی از نشانه های منافقان ، بلکه یکی از انگیزه های نفاق را همین خود خواهی و خود برتربینی و غرور می توان شمرد.

4-نگرانی و افسردگی

منافقین گرچه در ظاهر خود را شاداب و پرنشاط نشان می دهند اما در حقیقت چنان نیستند،آنان در زیر پوشش سیمای خندان ، دلی مضطرب ، نگران و افسرده دارند و هر لحظه منتظر حادثه ای ناگوار علیه خود هستند . هر حرکت کوچکی را توطئه ای برضد خود پنداشته و هر گفتاری را اهانتی به خود تلقی می کنند چون که ایمان ندارند و از عاقبت کار خودشان در هراستند و به خاطر آنکه خائن اند ، به وادی دلهره و اضطراب کشیده می شوند.

قرآن می فرماید : «...یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ...» (منافقون /4)«...هرفریادی را به زیان خویش می پندارند...»

نداشتن توکل و اخلاص ، چنان روحیه شان را تضعیف کرده که رعب و وحشت و هراس از آینده ای مبهم تمام وجودشان را فراگرفته است  (خاتمی،142).

5- طعنه و تحقیر

طعنه و تحقیر مومنین از جانب منافقین ریشه در عناد و اهل نفاق دارد آنها اگر فرصتی پیدا کنند به طعنه و تحقیر مومنان می پردازند و با کلام خویش بر اولیای حق می تازند (حسینی یکتا ، 56) لذا قرآن کریم به این صفت آنها اشاره کرده و می فرماید :

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـکِن لاَّ یَعْلَمُونَ» ( بقره/13)«وچون که به آنان گفته شود : «همان گونه که مردم ایمان آوردند ، شما هم ایمان بیاورید » می گویند :«آیا همان گونه که کم خردان ایمان آوردند ، ایمان بیاوریم؟» هشدار که آنان همان کم خردانند ولی نمی دانند ».

6- خوار شمردن دیگران

کفر ورزیدن برابر است با پشت کردن به عزیز مقتدری که عزت و ذلت تمامی انسانها تنها به دست اوست . بر پیشانی منافق نیز به واسطه جدا شدن او از منبع عزت و قدرت مهر ذلت و خواری خورده است (همو ، 59)

قرآن به این صفت اهل نفاق اشاره کرده  ومی فرماید :

«یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (منافقون /8)« می گویند:« اگر به مدینه برگردیم ، قطعاً آنکه عزتمندتر است آن زبون تر را از آنجا بیرون خواهد کرد» و[لی]عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مومنان است ؛ لیکن این دو رویان نمی دانند».

سردسته منافقان (عبدالله بن ابی سلول)هنوز به مدینه نرسیده بود که خدای سبحان دوبار ذلت او را به او نشان داد. این طور اشخاص که منافق و ترسو هستند وقتی که در میان رفقای خودشان هستند رجز می خوانند ولی در جمع به کلی شکل دیگری به خود می گیرند . وقتی که آمد خدمت پیامبر قسم های شدیدی خورد که اصلاً من این حرفها را (خود را عزیز شمردن و پیامبر و مسلمانان را ذلیل دانستن) نگفته ام و اینهارا به من به دروغ بسته اند این اولین ذلتش بود .

بعد هم پسرش آمد خدمت پیامبر و عرض کرد که شنیدم از پدرم دلگیر شده اید و حرفهای زشت به شما نسبت داده است ، من پدرم را به عنوان پدر دوست دارم ولی ایشان منافق است . اگر حق او کشته شدن است فرمان بده که خودم او را بکشم ولی پیامبر او را نهی کرد وگفت با او  مدارا رفتار خواهیم کرد ولی پسرش در کنار دروازه مدینه (ورودی شهر) ایستاد و مانع ورود او به مدینه شد تا اینکه پیامبر اجازه ورود به شهر را داد و این هم دومین ذلتی بود که دامن این مرد منافق را گرفته بود (مطهری،آشنایی با قرآن، 7/115).

این طرز تفکر (خودرا عزیز دانستن و دیگران را ذلیل ، و خود را ولی نعمت و دیگران را محتاج شمردن) یک تفکر منافقانه است که از غرور و تکبر از یک سو ، گمان استقلال در برابر خدا از سوی دیگر ناشی می شود اگر آنها به حقیقت عبودیت آشنا بودند و مالکیت خدا را بر همه چیز مسلم می دانستند هرگز گرفتار این اشتباهات خطرناک نمی شدند (مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، 24/163).

7.- منافقان تنها دشمن مسلمانان

قران کریم با وجود دشمنا ن انبوه اسلام، فقط به یک دشمن اشاره کرده و او را د شمن واقعی میداند وعداوت گروههای دیگر را چند ان  مهم نمی شمارد ومعتقد است که مسلمانان فقط یک دشمن داراند و آن «منا فقان»اندو صریحاً می فرماید:

«...هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ...» (منافقون/4) «... خودشان دشمنند؛ از آنان بپرهیز... ».

عداوت گروههای دیگر، عداوتی آشکار بوده و مهر مخالفت بر پیشانی آنها خورده است ولی ضرر گروه منافق به مراتب بالاتر از دسته های دیگر می باشد بدین دلیل اسلام منافقان را دشمن منحصر به فرد می داند .

   8.- سستی در معنویت

ضعف بینش منافقین باعث می شود برای مردم بیش از خداوند حریم قائل شوند. منافقین ایمان راسخی ندارند لذا به قدرتهای غیبی و معنوی نیز اعتقادی ندارند و تمام حیا و ترسشان از قدرتهای ظاهری است چون خود را در محضر الهی نمی دانند و خدا را فراموش کرده اند. خداوند سبحان به این صفت آنان اشاره کرده و می فرماید :

«یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَکَانَ اللّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطًا »(نساء / 108)« [کارهای ناروای خود را] از مردم پنهان میدارند،  و[لی نمی توانند ]از خدا پنهان دارند، و چون شبانگاه به چاره اندیشی می پردازند و سخنانی می گویند که وی [ بدان ]  خوشنود نیست، او با آنان است. و خدابه آنچه انجام می دهند همواره احاطه دارد ».

آنها اگر در ظاهر هم به عبادتی بپردازند یا ظواهر اسلامی را رعایت کنند،فقط برای جلب توجه و اعتماد مردم است و عبادتشان از هر گونه محتوا و معنویتی خالی است .

و در جای دیگر می فرماید :

« إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ کُسَالَى یُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلاً» (نساء /142)« منافقان، باخدانیرنگ میکنند، وحال آنکه اوباآنان نیرنگ خواهد کرد؛و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند با مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند». سستی و بی معنویت بودن منافقین فقط اختصاص به نماز ندارد بلکه سایر عبادات آنها نیز چنین است .

« وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ» (توبه /54)«وهیچ چیز مانع پذیرفته شدن انفاقهای آنان نشد جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند وجز با [حال]کسالت نماز به جا نمی آورند وجز به کراهت انفاق نمی کنند ».
این آیه صراحتاً بیان می کندکه انفاق آنها هم خالصانه نیست.

جالب آنجاست که منافق در ریا کاری خود تا آنجا پیش می رود که جسم او نیز تحت تصرف روح نفاق آمیز او می شود (حسینی یکتا،59) .

حدیثی از رسول اکرم (ص) در این زمینه داریم که :«قالَ رَسوُ ل الله(ص):المُنَافِقُ یَملِکُ عَیْنَیْهِ یَبْکی کَما یَشاءُ»

«پیامبر اسلام (ص) فرمودند: منافق چشمانش در اختیار اوست هر طور بخواهد گریه می کند» (متقی هندی 1/169؛ پاینده ، 630) .

به هر حال کسانی که تظاهر به دین را وسیله ای برای قدرت طلبی و رسیدن به آرزوهای شیطانی قرار داده اند در رفتار و گفتارشان روح حقیقی ، دینداری یافت نمی شود و عبادات را برای خود نمایی و با کسالت انجام می دهند.

   9- ادعای اصلاح طلبی (افساد در لباس اصلاح)

منافقان ،گرفتار تعدد شخصیت بودند و هر لحظه چهره های گوناگون به خود می گرفتند و چون

به اینان گفته می شد افساد نکنید وباعث فتنه نگردید در پاسخ لباس مصلحان را به تن می کردند و خود را مصلح جلوه می دادند (مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، 1/65) .

خدای سبحان در آیه زیر به این خصلت آنان اشاره کرده و می فرماید :

« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره /11)«و چون به آنان گفته شود :« در زمین فساد مکنید» ، می گویند :« ما خود اصلاح گریم ».

منافقان با این اعمال ، خود را از رویارویی با مومنان در امان نگه می دارند و گمان می کنند که عملشان در بستر نیکی رشد یافته است . آن را چیزی جز اصلاح نمی پندارند . آنها با ادعای اصلاح طلبی ، در صدد تحمیق مر دم و توجیه خلافکاری های خویش هستند (حسینی ، 54) .

این صفت مخصوصاً در رؤسا و سران قوم یعنی آنهایی که در آغاز هجرت دارای مقام و ریاست و نفوذی بودند مانند : عبداله بن ابی سلول بیشتر وجود داشت و به دروغ و فریب بسنده نمی کردند ، وقاحت و پرمدعایی را نیز بدان می افزودند. هنگامی که به آنها گفته می شود : فساد نکنید به این بسنده نکرده و تبهکاری خود را انکار نموده و می گویند ما مصلحانیم . ودلیل آن این است که معیارهاشان غلط و نارساست . کسانی که نیت خود را برای خدا خالص نمی سازند بسی دشوار است که به تبهکاری های خود پی برند . زیرا شاخص خیر و شر به صلاح و فساد در ضمیر آنها همراه با هواها و هوسها تغییر می یابد و بر یک مبنای الهی استوارنمی باشد (سید قطب ،1/77-76)

  10- استهزاء و عیب جویی مومنین

 تمسخر و عیب جویی نوعی تعدی و دست درازی به شخصیت افراد و هتک حیثیت انسان است

در حالی که شخصیت و حیثیت و آبروی انسان از هر چیزی برایش عزیز تر است .هتک حیثیت افراد با تمسخر و عیب جویی نشانه بیماری و عقده حقارت یا کمبود روحی شخص است (خاتمی،189-188) .

سر رانده شدن شیطان از بارگاه الهی ، تسلیم نبودن و سربه حکم معبود نسپردن بود و این صفت لاجرم به استهزا منجر می شود چرا که خداوند بندگان خود را به بعضی از چیزهایی که نمی دانند امتحان می کند تا عبودیت ایشان را محک بزند و ولایت گریزی منافق سبب می شود که او در برابر امتحانات خداوندی زبان به استهزا بگشاید (حسینی یکتا ، 47) .

قرآن کریم نمونه ای از این نوع امتحانات را ذکر کرده و می فرماید :

«عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ »(مدثر/30) )«[و] بر آن [دوزخ]نوزده [نگهبان] ا ست».

« وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا» ( مدثر /31»« و ما موکلان آتش را جز فرشتگان نگردانیده ایم و شماره آنها جز آزمایشی برای کسانی که کافر شده اند قرار نداده ایم و تا کسانی که در دلهایشان بیماری است و کافران بگویند خدا از این وصف کردن ، چه چیزی را اراده کرده است » .

افراد عاجز و ناتوان و فاقد منطق و دلیل آنگاه که در برابر منطق نیرومند طرف به زانو در می آیند به جای گرایش به حقیقت ، به مسخره و استهزاء پناه برده و از این طریق کوشش می کنند حق را پایمال کنند .

منافقان صدر اسلام هر روز شاهد اوج و عظمت اسلام بودند و می دیدند که چگونگی شیرینی و استحکام و استواری منطق قرآن هر روز گروهی را به جرقه اسلام وارد می کند در این موقع بود که خود را به سلاح « مسخره » مجهز میکردند و می گفتند :

« وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (توبه 124)« و چون سوره ای نازل شود ، از میان آنان کسی که می گوید : «این [سوره] ایمان کدام یک از شما را افزود ؟»  اما کسانی که ایمان آورده اند بر ایمانشان می افزاید و آنان شادمانی می کنند ».

آیات الهی بسان باران در زمینه های مساعد و قلوب پاک اثر می گذارد اما دلهای مملو از نفاق شایستگی بهره گیری از آن را ندارند (سبحانی ، منشورجاوید قرآن ، 4/166) .

منافقان در جنگ ها در هر صورت ، از مومنان ایراد می گرفتند کسانی را که مقدار زیادی کمک می کردند، به عنوان ریا کار معرفی و کسانی را که در ظاهر کمک ناچیزی به جنگ تقدیم کرده بودندبه باد استهزاء می گرفتند (خاتمی ، 189) .

گفتیم که منافقان به این بیماری ( مسخره و استهزاء ) مبتلا شده اند و از خصلتای شاخص آنها میباشد و دلیلش این بوده که فاقد منطق اند و می خواهند از این طرق حق را باطل و باطل را حق جلوه دهند.

 خدای سبحان به این صفت منافقان در آیاتی از قرآن کریم اشاره نموده از آن جمله در این آیه شریفه : « وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ» (بقره /14)« و چون با کسانی که ایمان آورده اند برخورد کنند، می گویند:« ایمان آوردیم »، وچون با شیطان های خود خلوت کنند، می گویند:« در حقیقت ما با شماییم»، ما فقط [آنان را] ریشخند می کنیم» .

مفسرین عامه (واحدی ، ثعلبی و میبدی ) از طریق محمد بن مروان از کلبی او از ابو صالح او از ابن عباس چنین گویند که این آیه ( بقره /14) فوق الذکر در باره عبدالله بن ابی سلول و یاران او نازل گردید روزی اصحاب رسول خدا از آنها استقبالی به عمل آورده بودند عبدالله بن ابی به یاران خود گفت توجه کنید که چسان من آنها را مسخره خواهم نمود سپس جلو آم نخست دست ابوبکر را فشرد و گفت مرحبا به صدیقه بنی تمیم و ثانی رسول خدا در غار ،آنکسی که مال خود را در راه دین خدا بخشیده است پس دست عمر بن خطاب را گرفت و گفت مرحبا به سید بنی عدی بن کعب و فاروق قوی در دین خدا آن کسی که مال و جان خود را در راه رسول خدا فدا می کند سپس دست علی (ع) را گرفت و گفت مرحبا به پسرعموی رسول خدا و سید نبی هاشم که همیشه همراه رسول خداست بدانید که ایمان ما مانند ایمان شما و تصدیق ما به رسول خدا مانند تصدیق شما است وقتی که جدا شدند عبدالله بن ابی به اصحاب خویش گفت  دیدید چگونه با آنها رفتار کردم هر وقت شما نیز به آنها رسیدید به این کیفیت آنها را گول زده و مسخره کنید ( محقق ،6-5).

   11- خدعه

فریب و نیرنگ یکی دیگر از ویژگی های منافقین است حال آنکه خداوند اثر خدعه اهل نفاق را به خودا یشان باز می گرداند قرآن در دو مورد از خدعه آنان یاد کرده و می فرماید : « یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ« ( بقره /)9«با خدا و مومنان نیرنگ می بازند، ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمی زنند و نمی فهمند ».

« إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ...» (نساء /142)«همانا منافقان به خدا نیرنگ کرده ند، در حالی که خدا فریب دهنده آنهاست...».

منافق ، کفر درونی خود را در پس ایمان پنهان داشته و قصد فریب مردم را دارد و حال آنکه حضرت حق با همین گشودن راه برای نیرنگ های منافق او را عقاب کرده و خدعه منافقین در حقیقت همان خدعه خداست به ایشان (حسنی یکتا ،64-63) .

قرآن در این آیات می گوید یکی از اشتباهات بزرگ آنها این است که می خواهند خدا را فریب دهند و همچنین مومنان را در حالی که فقط خودشان را فریب می دهند ولی نمی فهمند چرا که روح نفاق پرده ای بر فهم و درک آنها انداخته است اینها نوعی بیماری در دل دارند و بر اثر اصرار در ادامه این راه خداوند به بیماریشان نیز می افزاید (مکارم شیرازی ، پیام قرآن ، 1/331) .

قرآن این نوع فریب را به ضرر منافقان می داند و می گوید آنان خود را فریب می دهند زیرا عذاب اخروی در کمین آنهاست (سبحانی ، منشور جاویدقرآن ،4/161) .

« خدعه منافقان با خدا» یا تعبیری است مجازی، یا به لحاظ پندار باطل منافقان است که چنین خدعه ای را ممکن می پنداشتند و یا مراد از آن ، خدعه با رسول خداست و به هر تقدیر ، خدعه منافقان با خدا و مومنان ، در واقع خود فریبی است زیرا عمل نه تنها از عامل جدا نیست ، بلکه مایه کفر یا پاداش عامل است.

خدای سبحان ، عالم به نهان و آشکار هر موجودی است و هیچ صحنه ای از صحنه های جهان هستی برای او غیب نیست پس خدعه و پنهانکاری در برابر او ممکن نیست و از این رو تعبیر « یخادون الله » به معنای خدعه حقیقی نیست ( جوادی آملی ، تفسیر تسنیم ، 2/253-252). این آیه ( بقره /9) تهدید هولناکی است برای کسانیکه با مومنان شیوه فریب و دغل در پیش می گیرند و به آنان آزار می رسانند اعلام خطری است که بدانند درگیری آنان با مومنان نیست بلکه با خداوند قادر و قاهر است و در افتادن با دوستان خدا ، در افتادن با خدا و فروانداختن خود در ورطه انتقام خداست منافقان خود را فریب داده و خیال می کنند که از این دورویی و نفاق سود و بهره ای برای خود خواهند برد و خود را از خطرات کفر صریح در امان خواهند داشت از این غافلند که تیره روزی آنان بر اثر کفر  و نفاقشان حتمی است و عواقب در انتظار آنان است ( سید قطب ، 1/75).

این سوال ممکن است به ذهن برسد که معنای این قسمت از آیه که می فرماید: خدعه منافقان به خودشان برمیگردد چیست؟ و چگونه ممکن است حیله وخدعه افراد به خودشان برگشته و در واقع خود را گول بزنند؟

شهید مطهری در ذیل این سوال که چرا خداونددر قرآن« یُخَادِعُونَ اللّهَ» فرموده و«.یَخْدَعُونَ اللّهَ» نفرموده است می فرماید:

«.یَخْدَعُونَ اللّهَ»، یعنی خدا را فریب می دهند، ولی خدا را نمی توان فریب داد و محال است و لذا می فرماید:« یُخَادِعُونَ اللّهَ»  با خدا مخداعه می کنند .مخادعه که از باب مفاعله است یکی از معانی اش این است که آنان در صدد خدعه با خداوند بر می آیند ، یعنی در مقام آن هستند که بر خدا نیرنگ بزنند.

ایشان سپس در پاسخ به این سوال که چرا نمی شود خداوند را فریب داد می فرماید:

« هیچ گاه حقیقت و واقعیت را نمی شود فریب داد ، و هر کس که به فکر فریب دادن حقایق بیفتد در واقع خودش را فریب داده است. طبیب را می شود فریب دادولی طب را نمی شود فریب داد در این جا نیز ، مسلمانان را می توان گول زد و با آنها از در نیرنگ وارد شد ،  ولی هیچ گاه بر خداوند که عین حق و حقیقت است نمی توان نیرنگ زد و در حقیقت خودشان را گول زده اند . در جمله « یخادعون الله» ممکن است احتمال دیگری نیز بدهیم و آن اینکه منافقان هیچ گاه به فکر فریب دادن خداوند نبوده اند ، زیرااگر آنان به خدا معتقد نبودند ، که به این فکر نمی افتند و اگر هم معتقد بودند  باز هیچ گاه شخص معتقد به خداوند فکر نمی کند که بتوان خدا را فریب داد . پس بایستی این جمله را از مواردی بدانیم که خداوند کاری را که مربوط به اهل حق است به خودش نسبت می دهد و نظایر آن در قرآن مجید بسیار است . در سوره فتح آیه 10 می فرماید :« اِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّه»« در حقیقت ، کسانی که با تو بیعت می کنند ، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند» .

در اینجا مقصود این باشد که آنان که در مقام قر ب اهل ایمان بر می آیند در حقیقت خو یشتن را فر یب داده اند. زیرا.آنان که در مسیر حقند ، بر صراط مستقیم قرار گرفته و نهایت حرکتشان الله است . آنان خود را تسلیم حقیقت نموده اند و همین روح تسلیمشان است که آنان را رستگار می نماید گرچه افرادی به صورت ظاهر زرنگ و در زندگی راهیاب نباشند . ولی آنان که خود را زرنگ می دانند و همواره می خواهند با فریب دادن و گول زدن پیش ببرند ، میپندارند که در این مورد نیز می توانند با گول زدن اهل حق به مراد خویش نائل آیند .

در نتیجه از آنجا که حق و حقیقت هیچ گاه فریب نمی خورد گرچه اهل حق گول بخورند اینگونه افراد نقشه های فریبکارانه ای که می کشند به ضرر خودشان تمام می شود »( آشنایی با قرآن  ، 2/153-152) .

   12- امر به منکر و نهی از معروف

منافقان مردم را به «منکرات» تشویق و از «نیکیها» باز می دارند . درست بر عکس برنامه مومنان راستین که دائماً «امر به معروف» و «نهی از منکر » در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگی و فساد کوشش دارند منافقان دائماً سعی می کنند که فساد همه جا را فرا بگیرد.

و معروف و نیکی از جامعه برچیده شود تا بهتر بتوانند در چنان محیط آلوده ای به اهداف شومشان برسند .(مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، 8/30) .

آنان هم فاقد عقل نظری سالمند و هم از عقل عملی سلیم [1] بی بهره اند . عقل نظری آنان بر اثر اسارت در جنگ و هم و خیال ، در همه استدلال ها گرفتار مغالطه شده ، حق را باطل و باطل را حق می پندارند ، معروف را منکر و منکر را معروف می انگارد و عقل عملی آنان بر اثر اسارت در دست شهوت و غضب، به جای امر به معروف و نهی از منکر،امر به منکر ونهی از معروف میکند  (جوادی آملی ، تفسیر تسنیم ، 2/279).

« الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ» ( توبه /67) «مردان و زنان دو چهره [همانند] یکدیگرند . به کارهای ناپسند وا می دارند و از کارهای پسندیده باز می دارند  ، و دستهای خود را [از انفاق] فرو می بندند . خدا را فراموش کرداند ، پس[خدا هم] فراموششان کرد در حقیقت ، این منافقانند که فاسقند ».

در آیه فوق همانطور که از شان نزول استفاده می شود ، مصداق منکر ، ضد ارزش سیاسی است .

منافقین به همراهی نکردن با پیامبر ،که سمبل نظام اسلامی است،دعوت می کردندو مومنان رابه تخطی از فرامین ولایت فرا می خوانند . آنها با شناخت دقیق معروف و منکر در فرهنگ اسلامی به امر به منکر و نهی از معروف می پردازند ، اما در نهایت دقت و فریبکاری ، تا مبادا اسرارشان هویدا و حربه شان بی اثر شود . 

13- بخل

آنها دست دهنده ندارند بلکه «دستهایشان را می بندند» نه در راه خدا انفاق می کنند ، نه به کمک محرومان می شتابند و نه خویشاوند و آشنا از کمک مالی آنها بهره می گیرند. آنها از صرف مال در مسیر صالح جامعه خودداری می کنند چون آنها به آخرت و پاداش «انفاق» ایمان ندارند در بذل و بخشش اموال سخت بخیلند (مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، 8/30) .

«...وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ...» (توبه / 67)«... و دستهای خود را [از انفاق] فرو می بندند...».

منافقان نه تنها خودشان گرفتار امساک و خشک دستی اند و اهل خدمت به محرومین و گرفتاران نیستند بلکه دیگران را نیز از انفاق باز می دارند (خاتمی ، 187) .

« هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ» (منافقون/7)« آنان کسانی اند که می گویند :« به کسانی که نزد پیامبر خدایند انفاق مکنید تا پراکنده شوند ، و حال آنکه گنجینه های آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان در نمی یابند».

14- ترس

یکی دیگر از خصلت های منافقان که قرآن بدان تذکر داده مساله ترس می باشد . نقطه مقابل آن ، شجاعت است و هر کدام از آنها ریشه در ایمان دارند. وقتی که ایمان وجود داشته باشد شجاعت هم هست و در صورت نبود ایمان ، خبری از شجاعت نیست و از آنجا که منافقین بهره ای از ایمان ندارند و توکل و اعتماد بر قدرت لایزال الهی برایشان مفهومی ندارد همیشه از قدرت های موجود در هراسند مخصوصاً در میدان های نبرد که عرصه شجاعت بوده همواره فراری هستند و از دور نظاره گر مبارزه اند  ( خاتمی ،139).

زندگی منافق را ترس و وحشت فرا می گیرد و آنی از آن بیرون نمی رود و عامل ترس در منافقان صدر اسلام این بود که هر روز شاهد عظمت و گسترش اسلام بودند و می دیدند که ارتش اسلام پیروزمندانه در صحرای شبه جزیره پیش می رود ، و سطح جزیره را در سیطره خود در می آورد از این جهت می ترسیدند که پرده از راز آنان بر افتد و جان فرزندان و ثروت آنها قربانی زندگی نفاق گرانه آنان گردد(سبحانی ، منشور جاوید قرآن،4/140).

قرآن این حقیقت را چنین یاد آور می شود:

«...فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ» ( احزاب/19) «... و چون خطر فرارسد آنان را می بینی که مانند کسی که مرگ او را فرو گرفته ، چشمانشان در حدقه می چرخد[ و] به سوی تو می نگرند و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهایی تند نیش می زنند..».

انسانی که به خدا ایمان دارد و زمام امور را به دست حضرت حق می بیند از غیر خدا نمی ترسد اما منافقین چون به خدا ایمان ندارند و به واسطه نادانی خویش بسیار ترسو هستند (حسینی یکتا ، 43) و از این رو قرآن به مسلمانان یادآور می شود که شما بیش از خدا در دل آنها رعب و ترس ایجاد نموده اید :

«لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ »(حشر/13)« شما قطعاً در دلهای آنان بیش از خدا  مایه هراسید، چرا که آنان مردمانی اند که نمی فهمند ».

   15- نداشتن یار و یاور

یکی از تعبیرهای ظریف و لطیف قرآن در باره منافقان همین نکته است که : آنها بر این باورند که با خدعه و حیله علیه مسلمانان می توانند کفار و مشرکان را یاور خویش گردانند و نمی فهمند که همین کفار و مشرکان روزی بلای جان آنان می گردند . (حسینی ، 72).

قرآن این حقیقت را چنین بازگو می کند : «...وَمَا لَهُمْ فِی الأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیر»(توبه / 74) «...ودر روی زمین یار و یاوری نخواهند داشت ».

16- فسق

فاسق در لغت به معنای خارج شدن از راه حقیقت و صواب است و در شرع مقدس اسلام به کسی که منکر حقیقت بوده و گناهان کبیره را مرتکب شود فاسق گویند (ابن منظور ، 10/262) این واژه در قرآن برای افراد متعدد بکار رفته که از جمله آنها منافقان است و این یکی از خصلت بارز آنهاست . برای اینکه منافقان از دایره اطاعت فرمان خدا خارج شده و به کارهای فساد ترغیب می گردند چرا که این خصلت در درون آنها ریشه دوانیده است(مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، 8/31)

خدای سبحان در قرآن کریم به این خصلت آنان اشاره کرده تا آنجا که می فرماید:«... إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»( توبه /67)«... در حقیقت ، این منافقانند که فاسقند ».

   17- فرصت طلبی

از دیدگاه قرآن یکی دیگر از ویژگی ها وصفات منافقین فرصت طلبی است . برای آنها آنچه مهم است منافعشان است و اساساًراز روی آوردن آنها به نفاق به خاطر همین مساله می باشد . مصداق بارز فرصت طلبی آنها در قرآن در چندین مورد تصریح و اشاره شده است که کسب غنائم و گریز از صحنه های نبرد با آوردن عذرها و بهانه های دروغین از نمونه فرصت طلبی آنها می باشد .

آنها هر گاه مشاهده می کردند که مسلمانان در نبردی پیروز می شدند خد را بلافاصله همراه مسلمانان نشان می دادند تا از غنائم بدست آمده بهره ای ببرند و اگر شکستی بر مسلمانان وارد می شد فوراً به دشمنان اسلام می گفتند ما همراه شما بودیم و جانب دشمنان اسلام را می گرفتند تا از غنائم بدست آمده بهره ای بگیرند . منافقان گاهی « رفیق قافله » اند و گاهی « شریک دزد » و عمری را با این دوزه بازی کردن سپری می کنند و سعی می کنند تا از فرصت ها بیشتر به نفع خود بهره ببرند (مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، 4/174؛ خاتمی ،97) .

قرآن فرصت طلبی منافقان را چنین ترسیم می کند:

«الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»( نسا /141)«همانان که مترصد شمایند ، پس اگر از جانب خدا به شما فتحی برسد می گویند :« مگر ما با شما نبودیم » و اگر بر کافران نصیبی باشد می گویند :« مگر ما بر شما تسلط نداشتیم و شما را از[ ورود در جمع] مومنان باز نمی داشتیم » پس خداوند روز قیامت میان شما داوری می کند ، خداوند هرگز بر [زبان] مومنان، برای کافران راه [تسلطی] قرار نداده است ».

رسول گرامی (ص) در یکی از سخنان گرانبهای خود منافق را به بره ای تشبیه می کند که در میان دو گوسفند راه افتد گاهی به این می پیوندد گاهی به آن ، و به همین شکل پیش می رود و میان دو گله حیران است:

«مَثَلُ الْمُنافِقُ کَمَثَلِ الشّاةِ العائرةِ بَیْنَ الْغَنَمَیْنَ»«حکایت منافق چون بز حیران میان دو گله است» ( پاینده ، 562) .

18- فتنه سازی

منافقان در پی ایجاد فتنه در جامعه اسلامی هستند و از این طریق قصد دارند به اهداف  شوم خود  برسند آنها برای اینکه اعمال خود را موجه نشان دهند جو جامعه را مسموم میسازند و با بحران سازی و شایعه پراکنی ایجاد تفرقه می کنندوبه واسطه فتنه سازی های مختلف تشخیص حق را از باطل مشکل می سازند و این فتنه اعم از فتنه نظامی و فرهنگی است.

در فتنه فرهنگی ،منافقین مشغول ایجاد شبه می شوند.اهل نفاق با دور کردن انسان ها از توحد و انداختن آنها در دام شکاکیت هایی ک خود غرق در آنند فتنه ای به مراتب بزرگتر از فتنه نظامی می آفرینند.برای اینکه از سویی اثرات این فتنه در جامعه ماندگارتر است و از سوی دیگر به طور تدریجی و با زیرکی و اغفال همراه است که این فتنه آفرینی، حکایت از تسلط شیطان بر منافقین و ملهم بودن نفس خبیث شان از ابلیس دارد(حسینی یکتا،78-77).

قرآن در چندین مورد به این صفت آنها اشاره کرده از جمله این آیات که می فرماید:

«لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَکَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ کَارِهُونَ»

(توبه/48)«درحقیقت، پیش از این [نیز] در صدد فتنه جویی بر آمدند و کارها رابرتو وارونه ساختند ،تا حق آمد و امر خدا آشکار شد درحالی که آنان نا خشنود بودند».

«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ »(مجادله/19)«شیطان بر آانها چیره شده و خدا را از یادشان برده است،آنان حزب شیطانند.آگاه باش که حزب شیطان همان زیان کارانند».

از این آیه  می توان چنین استفاده کرد که یکی از خصلت های منافقان این بوده که آنها از حزب شیطان بوده و پیروان آنها می باشند.

اطلاق شیطان بر منافقان و کافران،به نحو حقیقت است،نه از سر مجاز و مسامحه،زیرا شیطان،به هر موجود مکار، متمردو گریزان از حق گفته می شود.کافران و منافقان که از هدایت رهبران الهی می رمند و در مقابل حق خضوع نمی کنند و از راههای مرموز و با وسوسه،میل به باطل را در دلهای دیگران تزریق می کنندو آنان که با مکر و نیرنگ روحیه ایمانی دیگران را تضعیف میکنند،از مصادیق شیطانند (جوادی آملی ،تفسیر تسنیم،2/284) « إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ...» (آل عمران/175)در واقع، این شیطان است که دوستانش را می ترساند...».

به هر حال فتنه گری رفتار همیشگی منافقان بوده و در این زمینه سابقه دار هستند و در غزوات تبوک و احزاب و....این خصلت آنان به وضوح قابل مشاهده است.و تاکتیک (تفرقه بینداز و حکومت کن) شیوه ی رفتاری همه دشمنان انبیاء و استعمارگران در طول تاریخ بوده است.

19- لجاجت

یکی دیگر از ویژگیهای منافقین که  قرآن کریم بدان تصریح نموده لجاجت آنها ست.لجاجت یک بیماری روحی واز موانع عمده معرفت صحیح است.وجود همین خصلت در منافقان باعث می شودکه آنها به حقیقت دست نیابند.

علی (ع)صریحاًاین نکته را بیان می فرمایند که انسان لجوج واقع بین نخواهد بود:

«اللَّجاجَةُ تَسِّلُ الرَّأیَ؛»لجاجت تدبیر را سست می کند»(نهج البلاغه،   476  ).

کسی که در وادی لجاجت باشد ،صاحب نظر نخواهد شد،چون که لجاجت پرده ای ضخیم بر بینش او می کشد وبه همه حقایق از دیدگاه و منظر خاص خود می نگرد.چنین انسانی علی رغم  در اختیار داشتن ابزارهای حق شناسی وعلی رغم روشنی حق ،به آن نخواهد رسید. منافقین چون هدف اصلی شان رسیدن به آمال و آرزوهای خویش وگام برداشتن در مسیر باطل است ، هرگز به حق دست پیدا نمی کنند.

قرآن کریم برای بیان حالت لجاجت منافقین ، آنها را اینگونه توصیف می کند:

«صُمُّ بُکمُ عُمیُّ فَهُملا یَرجِعُونَ»(بقره/18)«کرند،لالند،کورند،بنابراین به راه نمی آیند».

لجاجت آنها سبب شده نشوند آنچه باید بشنوند، نبینند آنچه باید ببینند ونگویندآنچه باید بگویند.بااینکه چشم وگوش وزبان را ، که ابزار انسان متعادل برای ادراک صحیح است،در اختیار دارند، اما لجاجت آنها باعث شده که از این نعمت های عظیم بی بهره باشند ودر وادی جهالت سرگردان شوند.

خداوند سبحان در جای دیگر به همین خصلت منافقان اشاره نموده و می فرماید:

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(اعراف/179)«ودر حقیقت،بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم .[چراکه] دلهایی دارند که با آن [حقایق را ] دریافت نمی کنند ، وچشمانی دارند که با آنها نمی بینند ، و گوشهایی دارند که با آنهانمی شنوند . آنان همانند چهار پایان بلکه گمراه ترند.[آری]آنها همان غافل ماند گانند».

با استناد به آیه فوق با اطمینان می توان گفت آنها در همین دنیا،بر اثر لجاجتی که دارند،در شنوایی و بینایی صحیح برای درک حق وزبان گویا برای بیان آن ندارند وپیوسته در ورطه باطل غوطه ورند.

20- بر قلب منافقان مهر خورده است

منافقان با ایمان زبانی و کفر قلبی،که باعث ضلالت او گردیده،مقدمات شقاوت ابدی و مهر خوردن بر قلب خود را فراهم آورده است و همانند سنگی نفوذ ناپذیر هیچ دلیل و موعظه ای را نپذیرفته و امید به هدایت را از خود قطع کرده است.(خاتمی،67).

قرآن به این نکته اشاره کرده و می فرماید:« ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ» (منافقون/3)«این بدان سبب است که آنان ایمان آورده،سپس به انکار پرداخته اند و در نتیجه بر دلهایشان مهر زده شده و[دیگر]نمی فهمند».

 (مهر زدن بر دل،کنایه و مجاز است)به علت هدایت ناپذیری و عدم قبول حجت هاو دلایل روشن الهی،از سوی منافقان است و بدین خاطر خداوند آنها را در گمراهی رها ساخته و به حال خود وا می گذارد که نتیجه آن،ظلمانی تر شدن قلب آنان است و دیگر هیچ موعظه و نصیحتی در آن اثر نمی کند (طباطبائی،19/565).

قرآن کریم صریحاً منافقان را بیمار دل می داند:« فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»[2]   

بیماری پر خطر نفاق،مبتلایان به آن را دچار بزرگترین زیانها می کند،چرا که در آخرت تنها عامل نجات بخش قلب سلیم است،نه قلب پر از هوی و هوس و محبت و علاقه به غیر خدا (همو،/43).

«اَلْقَلْبُ حَرَ مُ اللهِ فَلا تَسْکُنْ حَرَمَ اللهِ غَیْرَ اللهِ» (مجلسی، 70/25).

دل سالم عرش و حرم الهی است،غیر خدا در او راه  ندارد،ولی دل بیمار جایگاه غیر اوست.

در اینجا ممکن است این سوال پیش آید که آیا (بیمار دلان) همان منافقانند؟یا گروهی دیگر غیر از منافقین هستند؟

جوادی آملی  چنین نظر داده که (بیمار دلان) همان منافقان هستند و سخن از بیمار دلی منافقان است،منافقان افزون بر آن که بر دلهایشان مهر نهاده شده و حقایق را درک نمیکنند هم درحکم مرده اند و هم در حکم بیمار چون قلبشان به مثابه مرده است،از آن هیچ بهره ای نمی برند و چون دلهایشان به طور حاد بیمار است،درد و عفونت آن گریبانگیرشان است،زیرا مرده محض عذاب دنیا را احساس نمی کند.سر آن که دلهایشان در عین مرده بودن،بیمار است مضاعف بودن بیماری آنهاست که بخشی بر اثر تبهکاری های قبلی پدید آمده،و بعضی به عنوان کیفر،بر آن افزوده شده است.از این رو چنین قلب محتضری در حکم مرده است (تفسیر تسنیم،2/265).

اما صاحب المیزان اینها را دو گروه مستقل شمرده و گفته است: (بیمار دلان ضعیف الایمان ها هستند و منافقان عبارتند از کسانی که اظهار ایمان کرده  و در باطن کافرند)      (طباطبایی،5/620؛همان،18/354)

مکارم شیرازی نیز (بیمار دلان)را همان منافقان میداند و می گوید نفاق مراتبی دارد آغاز آن بیماری دل است و به تدریج به نفاق کامل میرسد (تفسیر نمونه،1/ 64؛پیام قرآن،1/332)لذا به نظر میرسد که «بیمار دلان» همان منافقان باشند که خدای سبحان به دلیل خطرناک بودن این گروه برای جامعه اسلامی در موارد متعددی به آن « فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»تعبیر نموده است.

علی(ع)با بیانی زیبا چهره منافقین را چنین ترسیم می کند:

       « أُوصِیکُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ اَلنِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ اَلضَّالُّونَ اَلْمُضِلُّونَ وَ اَلزَّالُّونَ اَلْمُزِلُّونَ یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ یَفْتَنُّونَ اِفْتِنَاناً وَ یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ یَمْشُونَ اَلْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ اَلضَّرَّاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ اَلدَّاءُ اَلْعَیَاءُ حَسَدَهُ اَلرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو اَلْبَلاَءِ وَ مُقَنِّطُواْ اَلرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَى کُلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ یَتَقَارَضُونَ اَلثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ اَلْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلاً وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً یَتَوَصَّلُونَ إِلَى اَلطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلاَقَهُمْ یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا اَلطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا اَلْمَضِیقَ فَهُمْ لُمَّةُ اَلشَّیْطَانِ وَ حُمَهُ اَلنِّیرَانِ ( أُولئِکَ حِزْبُ اَلشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اَلشَّیْطانِ هُمُ اَلْخاسِرُونَ ) »

«ای بندگان خدا شمارا به ترس از خدا سفارش می کنم ،وشما را از منافقان می ترسانم ،زیرا آنها گمراه و گمراه کننده اند، خطا کار وبه خطاکاری تشویق کننده اند، به رنگ های گوناگون ظاهر می شونداز ترفند های گوناگون استفاده می کنند،برای شکستن شما از هر پناهگاهی استفاده می کنند، و در هر کمینگاهی به شکار شما می نشینند . قلب هایشان بیمار ، وظاهرشان آراسته است ،در پنهانی راه می روند ،واز بیراهه ها حرکت می کنند . وصفشان دارو ،وگفتارشان درمان، اما کردارشان دردی است بی درمان. بررفاه و آسایش مردم  حسد می ورزند،وبربلا وگرفتاری مردم میافزایند ،وامیدواران را ناامید می کنند. آنهادر هر راهی کشته ای،ودر هر دلی راهی،وبر هر اندوهی اشک می ریزند.

مدح و ستایش را به یکدیگر قرض می دهند،و انتظار پاداش می کشند .اگر چیزی را بخواهند اصرار می کنند واگر ملامت شوند،پرده دری می کنند .اگر داوری کنند اسراف می ورزند.آنهادر برابر هر حقی باطلی ،ودر برابر هر دلیلی شبهه ای ،وبرای هر زنده ای قاتلی ، وبرای هر دری،کلیدی ،وبرای هر شبهه ای چراغی تهیه کرده اند.

با اظهار یاس می خواهند به مطامع خویش برسند  ، و بازار خود را گرم سازند، و کالای خود را بفروشند . سخن می گویند ، اما به اشتباه وتردید می اندازند،   وصف میکنند اما فریب می دهند،در آغاز راه آسان وسپس در تنگناها به بن بست می کشانند،آنها یاوران شیطان وزباله های آتش جهنم می باشند:«آنان پیروان شیطانند، وبدانید که پیروان شیطان زیانکارانند» (نهج البلاغه، 291 ) .

از مطالب فوق چنین مستفاد می شود که خدای سبحان از طریق وحی پرده از چهره نفاق و منافقان برداشته و بابیان توطئه ها و تزویرها و صفات و حالات منافقان ، آنان را بر نبی اکرم (ص) شناساند و مومنان را از خطر آنان بر حذر داشت .

خدای سبحان در قرآن کریم به بیان اوصاف و ویژگی ها آنان اشاره کرده که از جمله اهم آنان عبارتند از :

1-  منافقان در ارتباط با دیگران جهت نیل به مقصودشان به دروغگویی متوسل می شدند و حتی سوگندهای دروغین هم به گفته های خود می افزودند .

2-    با داشتن ظاهری آراسته ، قیافه جذاب بسیاری از ساده دلان را از راه حق منحرف ساختند.

3-    آنان به بیماری غرور و تکبر مبتلا بودند و به گذشته خود اصلاً نمی اندیشیدند و از کرده های خود پشیمان نبودند.

4-    منافقان دائم در اظطراب و دلهره به سر می بردند هر چند که در ظاهرشاداب به نظر می رسیدند.

5-    آنان از هر فرصتی که پیدا می کردند به طعنه و تحقیر مومنان می پرداختند.

6-    منافقان به دلیل جدا شدن از منبع عزت و قدرت ، بر پیشانی آنها مهر ذلت خورده است .

7-    قرآن آنان را دشمنان واقعی و منحصر به فرد معرفی می کند که عداوتشان در اختفا صورت میگرفت.

8-    آنان به سبب ضعف بینش برای مردم بیش ازخداوند حریم قائل شده و به معنویات و قدرتهای غیبی اعتقادی نداشتند .

9- منافقان با اینکه خودشان مفسد به حساب می آمدند اما ادعای اصلاح طلبی می کردند.

10- آنان بخاطرفقدان و دلیل به جای گرایش به حقیقت ، به مسخره و استهزاء مومنین می پرداختند تا حق و حقیقت را پایمال کنند .

11- آنان اهل خدعه بودند و می خواستند مسلمانان را بفریبند و از این طریق به اغراض اصلی خود دست یابند ، اما خداوند خدعه آنان را به خودشان برگرداند .

12- منافقان بر عکس مومنان ، مردم را به زشتی ها ، منکرات امر و از نیکی ها باز می داشتند و سعی آنها بر این بود که فساد همه جا را فرا بگیرد .

13- آنها نه تنها اهل بخشش نبودند بلکه دیگران را از این عمل نیک باز می داشتند .

14- منافقان از آنجایی که بر قدرت لایزال الهی اعتماد ندارند مدام از قدرتهای موجود در هراسند و هیچ بهره ای از شجاعت ندارند و ترس و وحشت زندگی منافقان را فرا میگیرد .

15- آنان بر این باوربودند که با خدعه و حیله بر علیه مسلمانان می توانند کفارو مشرکان را یاور خود گردانند اما غافل از اینکه روزی همین بلای جانشان شود و هیچ یارو یاوری برایشان پیدا نشود .

16- منافقان در حکم فاسقند چرا که از اطلاعت خدا خارج شده اند و به اعمال فساد روی می آورند .



1- عقل سلیم آن است که ره آوردش عبادت خدای سبحان و راهیابی به بهشت باشد.

2- بقره/10،مائده/52،توبه/125،محمد/20و29،انفال/49واحزاب/12.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.