عاقبت منافقین

 سر انجام منافقین صدر اسلام

بعضی ها گمان می کنند که چون دوران صدر اسلام سپری شده ، دیگر منافقی وجود ندارد و بحث از نفا ق و دوری از آنان لغو و بیهوده است و اگر هم منافقی در این زمان وجود داشته باشد خطر او به اندازه خطر منافقین صدر اسلام نخواهد بود ، به خا طر آنکه تمام تاکید و سفارش های قرآن ، در مورد همان حزب و طا ئفه دوران نبی اکرم (ص) بوده و شأن نزول آیات شریفه قرآنی ، تنها همان موارد مخصوص است که  که قرآن راز آنها راافشا کرده و رسوا شدند  و برای همیشه از صفحه تاریخ محو گردیدند .

  بشر امروزی دشمنی به نام منافق ندارد برای اینکه انسان های این زمان ، با هوش تر از انسانهای گذشته است و دشمنان پنهانی را با زیرکی شناسایی می کنند و آنان را از بین میبرند و به طریقی خود را از دست آنان نجات می دهند .

اما این سخن از خام اندیشی و خوش با وری آدمی نشأت می گیرد ، زیرا هر چند که انسانهای امروزی به مراتب از ساده اندیشی و بی آلایشی قرون گذشته را ندارند و از آن بیرون آمده اند ، دشمنان پنهانی امروزی نیز مانند دشمنان پنهانی صدر اسلام نیستند و به مراتب قوی تر و حیله گر تر از پیش شده اند .

  اساسا دنیای امروز «دنیای نقاق» است چرا که بشر هرچه تمدن تر گردد نادانی و  رزایل اخلاقی او نیز مدرن تر و افزوده تر خواهد شد و نفاق هم یکی از آن رذایل اخلاقی است که با سادگی ،و پاکی راستی و  بی آلایشی سر سازش ندارد (مطهری،آشنایی با قرآن،2/109)

علامه طباطبایی نکته ظریفی را ذکر می کند که این شبهه را رد می کند. ایشان می فرماید:« چنان نبوده که در نزدیکیهای رحلت ،نفاق منافقین از دلهایشان پریده باشد ،بلکه تنها اثری که رحلت رسول خدا(ص) در وضع منافقین داشت ،این بود که دیگر و حیی نبود تا از نفاق آنان پرده بردارد

علاوه بر این با انعقاد خلافت ،دیگر انگیزه ای برای اظهار نفاق باقی نمی ماند. دیگر برای چه دسیسه و توطئه می کردند آیا این متوقف  شدن آثار نفاق برای این بوده که بعد از رحلت رسول خدا (ص) تمامی منافقین موفق به اسلام واقعی و خلوص ایمان شدند ، و از مرگ آن جناب تاثیری یافتند که در زندگی شان آن چنان متاثر نشده بودند و یا برای این بود که بعد از رحلت یا قبل از آن با اولیای حکومت اسلامی زد و بندی سری کردند چیزی دادند و چیزی گرفتند این را دادند که دیگر آن دسیسه ها را نکنند و این را گرفتند که حکومت آرزوهایشان را بر آورد و یا آنکه بعد از رحلت ،مصالحه ای تصادفی بین منافقین و مسلمین واقع شد و همه آن دو دسته یک راه را بر گزیدند و در نتیجه دیگر تصادم و بر خوردی پیش نیامد؟ » ( تفسیر المیزان ،19/584)

در صدر اسلام ،شمار قابل توجهی از منافقان مسلمان بودند به گونه ای که در نبرد احد بیش از سیصد نفر (یک سوم سپاه مسلمانان )اهل نفاق بودند و از نیمه راه باز گشتند و رزمندگان راهی جبهه را نیز از حضور در صحنه دفاع بازداشتند آنان از هیچ کار شکنی در برابر نبی اکرم(ص) و مسلمانان دریغ نداشتند و سنگین ترین تهمت هارا که تهمت فحشا بود به خانواده پیامبر (ص) زدند « جریان افک» اما بعد از رحلت نبی اکرم (ص) و خانه  نشین شدن امیر مومنان (ع) یک باره اوضاع آرام شد ،با این که نه آن منافقان همه مردند و نه همه توبه کار و پرهیز گار شدند سر هر مطلب آن است که آنان با زمامداران زمان ساختند و به کام دل خود رسیدند (جوادی آملی،تفسیر تسنیم،2/352).

 علی(ع) در باره آنان می فرماید: «اینان پس از پیامبر اسلام (ص) با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراهی و دعوتگران به دوزخ تقرب جستند پیشوایان گمراهی نیز به اینان ولایت و ریاست بخشیدند و آنان را حاکم ساختند و بر گردن مردم سوار کردند و به کمک اینها به خوردن دنیا مشغول شدند مردم نیز معمولا سلاطین و دنیا یند ،مگر کسی که خداوند وی را نگهدارد »( ،نهج لبلاغه، 307).

امیر مومنان حضرت علی(ع) به نکته جالبی اشاره می کند و آن اینکه:«وَ مِنَ العَجَبُ، اِنْقِیادُ هُمالاَبی بَکرٍ وعُمَرُوَعُثْمانَ وَ خِلافَهُما عَلَیَّ» « عجیب اینجاست که آنها ( طلحه و زبیر) مطیع ابوبکر و عمر و عثمان بودند ولی در برابر من مخالفت میکنند»( ابن اثیر،تاریخ کامل ،3/226) .

این مطلب مهمی است که امام مورد توجه قرار داده اند که نفاق بعد از آنی که در اواخر حیات پیامبر (ص) شهرت داشت،با روی کار آمدن ابوبکر و عمر و عثمان پایان گرفت و هم زمان با روی کار آمدن و حکومت علی (ع) حزب نفاق جانی تازه گرفت ( جعفریان،تاریخ سیاسی اسلام،2/485)

مرحوم شهید مطهری به این نکته اشاره می کند و می فرماید:«  چرا وضع پیشروی امیرالمومنین (ع)نسبت به پیامبر اکرم (ص) فرق داشت  از نظر ما شیعیان که علی (ع) و تاکتیک او با نبی اکرم (ص) فرقی نداشت ولی چگونه است که پیامبر (ص) با این سرعت پیشروی می کند و دشمن را یکی بعد از دیگری ساقط می کند ولی علی (ع) وقتی که با دشمنان روبرو می شود ،سخت در فشار است و گرفتار ، این پیشروی برایش نیست و در مواقع زیادی از دشمن شکست می خورد برای چه؟ بر ای اینکه پیامبر (ص) با کسانی می جنگید که آنها که کافر بودند ولی علی(ع) از اول با منافقین طرف بودند »( آشنایی با قرآن ،2/166-164).

با مرگ « عبدلله بن ابی سلول» سر دسته منافقان ،کمر حزب شکست ،گروهی ندامت را در پیش گرفته و گروهی بر همان حالت نفاق باقی ماندند ، گروهی تحرک نداشتند و پس از در گذشت نبی اکرم(ص) سر و صدایی از آنان شنیده نشد و همگی جذب در جامعه و حکومت شدند و این خود یک معظله تاریخی است زیرا نزول آیات زیاد پیرامون حزب نفاق در جامعه اسلامی حاکی از اکثریت و جدی بودن خطر «منافقان» می باشد.

و از طریق دیگر پس از رحلت نبی اکرم(ص) کوچک ترین مانور سیاسی از این گروه دیده نشد اما نفاق یک سره خاموش نگردید بلکه شکل دیگری را  در جامعه به خود گرفت چون که بعد از فتوحات اسلامی ،علماء یهود و  راهبان مسیحیان و دانشمندان دیگر مذاهب ،لباس اسلام بر تن کرده و در قیافه افراد مسلمان مکتب هایی را پایه گذاری کردند و پندارها و خرا فاتشان در میان مسلمانان پخش گردید و از این طریق به فرقه گرایی و گروه بندی و پیدایش مکاتب کمک شایانی کردند و فاجعه هایی آفریدند (سبحانی،منشور جاویدقرآن،4/129)

به هر حال چنین به نظر می رسد با مرگ «عبدلله بن ابی » قدرت حزب به تحلیل رفت و ستاره بخت آنان به افول گرائید و پس از وفات نبی اکرم (ص) باقی مانده اعضا کاملاً رنگ عوض کردند و گروهی از آنان با برقراری خلافت دارای مقام و منصب شدند تحرکی از خود نشان ندادند و با حکومت خلفا سازش  نمودند و از طرف دیگر با رحلت پیامبر اسلام (ص) از وحی الهی خبری نبود تا منویات باطنی آنها را افشا نماید لذا نفاق بطوری کلی ریشه کن نگردید بلکه شکل دیگری به خود گرفت و مدتی در دوران خلفا سر و صدایی از آنها نشد اما با آغاز حکومت علی(ع) گروه منافقین فعالیت های سری خود را بر علیه آن حضرت و دین اسلام آغاز نمودند چون که با برقراری حکومت عدل علی(ع) اوضاع آنها از هر حیث به هم خورد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.