چگونگی رویارویی منافقین با دین اسلام

پیامبر اسلام (ص) در طول 13 سال حضور در مکه بیشتر به انسان سازی و تحکیم پایه های عقیدتی و اخلاقی افراد پرداخت و به محض ورود به مدینه حکومتی بر اساس نظریه سیاسی اسلام تشکیل داد و در مدت کوتاهی دین اسلام در مدینه و نواحی آن به سرعت رو به گسترش گذاشت و سبب گردید که منافع منافقان در خطر بیفتد لذا آنها چون میدانستند تا مسلمانان بر تعلیمات انسان ساز پیامبر و اعتقادات ناب اسلامی خود استوار باشند ،نمی توانند بر آنها حکومت کرده و آنها را تسلیم خویش کنند از این رو ی همواره سعی میکردند مومنان را در عقاید و با ورهای دینی دچار تردید و تزلزل کنند   هدف منافقین آن بود که روح اسلام را از مسلمانان گرفته و آنان را از اعتقاد راسخ به دین و اهداف نتایج آن و حقانییت محتوایش باز دارند تا از این طریق بتوانند بر حکومت اسلامی چنگ انداخته و بر مسلمین تسلط یابند.

آنها ازطرف دیگر می دانستند که دین اسلام در صدد نسخ ادیان سابق است و با توجه به اینکه یهودیان در مدینه در اقلیت بودند و همچنان بر دین خود باقی مانده بودند مصلحت را در آن دیدند که با آنان همدست شده و در مبارزه با اسلام به پا خیزند اما چون با گسترش بیش از پیش اسلام و اقتدار روز افزون پیامبر اسلام (ص) مواجه گردیدند تصمیم  گرفتند به ظاهر اسلام را قبول کرده و در چهره نفاق تیشه بر ریشه اسلام بزنند و آن را ساقط نمایند منافقین در آستانه جنگ بدر با تکذیب وعده های نصرت خداوند و پیروزی مسلمین ، آن را پوشالی و فریب دانسته و قصد داشتند با ایجاد اضطراب و تزلزل در ایمان مسلمانان نسبت به وعده های خداوند ،آنها را از حضور در جنگ باز دارند چنانکه خدای سبحان می فرماید: « إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَـؤُلاء دِینُهُمْ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (انفال/49)« آنگاه که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری بود میگفتند «اینان»[مومنان  را دینشان فریفته است ]و هرکس بر خدا توکل کند [بداند ]که  در حقیقت خدا شکست ناپزیر حکیم است ».

آنها به این امر واقف بودند اگر مساله دینداری و پایبندی به دین اسلام به صورت جدی در میان مسلمانان وجود داشته باشد و نسبت به آن حساسیت نشان دهند، آنها نمی توانند به هدف خود که از بین بردن حاکمیت دین است ،دست یابند آنها با تحقیر مومنان و مظاهر دینداری آنها ،تلاش میکردند حساسیت ها را کاهش داده و دین و ارزشهای اسلامی را به  محدوده رفتارهای فردی و شخصی کنند تا از این طریق بتوانند به مسخ دین و تسخیر حکومت اسلامی بپردازند و آن را ساقط نمایند آنان برای آنکه اسلام را آسیب پذیر ساخته و حاکمیت دینی را تضیف نمایند از اختلافات درونی خود دست کشیده و علیه اسلام متحد می شوند آنها در جلسات مخفی خود تصمیمات لازم را بر علیه اسلام می گرفتند که نمونه آن ساخت مسجد ضرار بود که آنها قصد داشتند ازاین مسجد به عنوان «خانه تیمی »برای ایجاد تفرقه بین مومنان ،و جاسوسی به نفع دشمن ،ضربه زدن به مسلمین و ترویج کفر استفاده کنند از این جریان به خوبی استفاده می شود که آنها با بر نامه های حساب شده خویش از هر اهرمی علیه دین استفاده می کردند .

وحدت و یکپارچگی منافقان موقتی بوده و فقط برای بر اندازی نظام اسلامی بود آنگاه که به اهداف خویش می رسیدند گرفتار تفرقه می شدند برای اینکه محور وحدت آنها بر باطل بود و چنین وحدتی هیچگاه پایدار نمی ماند آنها همواره تلاش شان بر این بود که با توسل به سوگند های دروغین خود ،مردم را از گرویدن به دین اسلام باز دارند و هر جا عملی از آنان سر می زد که باعث شک و تردید مسلمانان در مورد عقایدشان می شد آنان را مثل خود از گرایش به دین اسلام منصرف می ساختند منافقان بر ای اینکه دین اسلام را در انظار عمومی مخصوصاً مسلمانان وارونه نشان دهند شبه بر حق نبودن مطرح می کردند بلا خص در جنگها به این متوسل می شدند آنگاه که در جنگها به مسلمانان خساراتی وارد می شد یا عده ای به شهادت می رسیدند یا دچار شکست می شدند آنها با طرح این مسا له که «اگر  برحق بودیم شکست نمی خوردیم و یا کشته نمی دادیم مسلمانان را نسبت به دین به شک و تردید می انداختند (خا تمی ،177).

از قرآن کریم استفاده می شود منافقان در جنگ احد بیشترین تلاش را برای القا ءاین تفکر انحرافی بکار بستند .«... یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا..»  (آل عمران /154)«... اگر ما را در این کار اختیاری بود [وعده پیامبر واقعیت داشت ]در اینجا کشته نمی دادیم... ».

آنها شکست در میدان نبرد را نشانه عدم ثبات نبوت پیامبر و دین او تلقی می کردند منافقین در جا معه دینی ،از یک سو سعی در تحریف دین و  خدشه وارد کردن برچهره حقیقی آن دارند و از سوی دیگر در صدد فاسد کردن افراد جامعه دینی به انگیزه رو گردانی آنها از دین هستند آنها به طور تدریجی و به تدبیر قرآنی با «تربّص »و انتظار به خشکاندن ریشه های دین در جامعه می پردازند و ضربه ای سخت به دین اسلام می زنند .

به هر حال آنها جدایی دین از سیاست را به بهانه تقدیس دین مطرح کرده و می خواستند تا از  این طریق مسلمانان رادر صحنه های سیاست و زندگی ، دین را بی ارزش تلقی نمایند و انسان محوری را به جای خدا محوری تر ویج دهند تا اینکه بتوانند با ور های دینی و تخلیه روح ایمانی جامعه را تضیف نموده و به اهداف شوم خود دست یابند(خاتمی،180) البته تلاش عمده آنها بر این بود که دین را از سیاست جدا نموده و آن را به عرصه مسائل فردی سوق دهند آنها در بسیاری موارد  نمی توانستند رفتارشان را پوشیده بدارند و همین تضاد رفتار و اخلاقشان با اعتقادی که مدعی داشتنش داشتند رسوایشان  می ساخت .

آشکارا دیده می شد که داعیه اسلام دارند و مثل کفار رفتار می کردند کرداری که عدم اعتقاد آنان را افشاء می کرد آنان در پی این بودند که مسلمانان را از دین بگردانند و کارها را به وضع پیشین باز گردانند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.